-
فریدون مشیری
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 22:11
« دوستت دارم » را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ من است. دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن که فشانی بر دوست، راز خوشیختی هرکس به پراکندن اوست! در دل مردم عالم – به خدا - نور خواهد پاشید روح خواهد بخشید. تو هم ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت نه به...
-
۱
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 21:42
۱۰ماهه که به اینجا سر نزدم و اپ نکردم چقدر تنبل شدم !!!!!!!!!!!!!
-
آنشرلی
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 00:48
آنشرلی هم نشدیم . یکی ازمون بپرسه : آنه ! تکرارغریبانه روزهایت چگونه گذشت؟
-
ببوسیدش
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 10:11
بعد از یکسال اینجا آپ شده به مناسبت اولین سالگرد نبود بابام قدر عزیزانتون و بدونید... ۹آذر۹۰میشه یک سال که نیست... نذر کــَـــردم سفره ای پهــن کـُنم از حــَـــ ـــ ـرف های نگفتــه ی دلم .. .... اگـــــ ـــ ــر برگـــَـــردی بوسیـدش .. حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد .. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ...
-
۱
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 00:20
لطفا برید به سایت www.persianorarabiangulf.com به خلیج فارس رای بدید.به دوستانتون اطلاع بدین اگر عربین گلف تو گوگل برنده بشه همهی ردیاب ها و همه ی شناورهای دریایی تو منطقه خلیج فارس که به گوگل اتصال دارن تغییر نام میدن به عربین گلف.خیلی هم وقت نداره !
-
سخت دلتنگم
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 23:20
سایه ای بود و پناهی بود و نیست شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست سخت دلتنگم ، کسی چون من مباد سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر " هست " ناگه " نیست" گردد در نظر باورم شد ، این من ناباورم روی دوش خویش او را می برم ! می برم او را که آورده مرا پاس ایامی که پرورده مرا می برم در خاک...
-
جانم میرود...
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 01:35
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...
-
پدر من
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 22:54
چه بی خبر و چه پر درد و چه ناباورانه،باورش مشکل است اما به شوق آرامشی که نصیبت شده این درد را تاب می آوریم... روانت شاد،خوابت آرامترین خوابهای جهان،نام نیکت طلوع بی غروب و یاد یادهایت و عشق زیبایت جاودانه... *********** شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده...
-
بابا
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 12:40
من پدرم و از دست دادم ۹آذر ۸۹ چه لحظه های سختی بود و چه صحنه هایی دیدم ۴ساعت تو بیمارستان درد کشیدی اما آخ هم نگفتی چه بیصدا و مظلوم رفتی بابا بهم گفتن وقتی خاکت کنن باورم میشه که دیگه تو رفتی و کنارم نیستی اما باورم نشد اصلا باور نمیکنم که دیگه نیستی من تازه اول راهم بابا خیلی بهت نیاز دارم برگرد من هنوز منتظرتم تا...
-
نامه رسان نامۀ من دیر شد
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 21:32
بالاخره ما هم به جمع دانشجوها پیوستیم! راستش و بگم یکم ترسیدم دو دل شدم امیدوارم راهم و درست انتخاب کرده باشم! ****************************** نامه رسان نامه رسان نامۀ من دیر شد کودک ولگرد فلک پیر شد خون به رگ زال زمان شیر شد بردۀ بیچاره ز جان سیر شد نامۀ ما را نکند باد برد یا که فرستنده اش از یاد برد یا دگری بر دگری...
-
نقش پنهان
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 16:12
گفتم ای ساده دل ساده فراموشش کن تا کجا چشم بدین جاده فراموشش کن دست بردار ار او خاطره بازی کافی ست فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن مردمان نگهش قله نشینند هنوز دل که در دره نیفتاده فراموشش کن گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدش دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن به شما برنخورد پای غزل بود و شکست اتفاقی است که افتاده فراموشش کن...
-
اشکی در گذرگاه تاریخ
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 18:06
اشکی در گذرگاه تاریخ از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان (آدم) زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید آدمیت مرد! گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه آنداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوارچین را ساختند آدمیت مرده بود بعد،دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب...
-
نوروز ۸۸
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 16:56
سال نو مبارک
-
یلدا
شنبه 30 آذرماه سال 1387 14:11
یلداتون مبارک
-
در مهربانی همچون باران باش
چهارشنبه 27 آذرماه سال 1387 00:04
در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکی است. *** ساده از کسی نگذر شاید این آخرین باری باشه که لایق دوست داشتنی.... *** هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم *** نمیدانم چرا اینگونه هست وقتی نگاه عاشق کسی به توست میبینی اما دلت بسته به مهر دیگریست بی اعتنا میگذری و عاشقانه به کسی...
-
سکوت
سهشنبه 16 مهرماه سال 1387 18:25
در سکوت دادگاه سرنوشت ، عشق بر ما حکم سنگینی نوشت. گفته شد دلداده ها از هم جدا، وای بر این حکم و این قانون زشت...... *** باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت گرم و پررنگ نوشت... روی هر سنگ نوشت تا بخوانند همه که اگر عشق نباشد دل نیست. *** دیروز به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس ....
-
تولد ۱سالگی وبلاگم
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 23:53
این ۲تا پست و به یک چشم ببینید دوستانی که میخوان نظر بذارن پست پایینی!!! چه لطیف است حس آغازی دوباره، وچه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس.... و چه اندازه عجیب است، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز.... روز میلاد... روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولدت مبارک تولد 1 سالگی وبلاگم مبارک 1سال پیش قرار...
-
ساده میگذری
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 23:04
آخ که چه ساده میگذری رو قلب من پا میذاری وقتی میگی می خوام برم غم روی غم هام میذاری یه روز میگی خسته شدی یه روز میگی دوسم داری یه روز تو اوج بی کسی میری و تنهام میذاری از تو می خونه یه عاشق بی بهونه اشک سردش می ریزه روی گونه نیستی ببینی ستاره من آسمونه دله گم کرده دوباره بخته سیاهش دل و می سوزونه طفلی دل من که بی...
-
گریز و درد
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 23:58
این چند وقته که اینجا تعطیل بود حسابی خودمم ناراحت بودم خیلی از دوستان پرسیدن که کی آپ میکنم و به همشون گفتم که منتظر یه خبرم اما خب خبر بهم نرسید منم طاقت نیوردم و آپ کردم امیدوارم که خوشتون بیاد گریز و درد رفتم،مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود این عشق آتشین پر از درد بی امید در وادی گناه...
-
یک تصمیم
شنبه 8 تیرماه سال 1387 13:21
یک تصمیم دخترک خسته بود و دلتنگ،خسته از چی و دلتنک کی نمی دونست اما این احساس چند ماهی بود که همراهیش میکرد دلش می خواست فکر کنه و راه حلی برای مشکلاتش پیدا کنه اما متاسفانه اون عادت به فکر کردن نداشت و همیشه اول کارش و میکرد و بعد فکر میکرد که اون کاری که انجام داده درسته یا نه؟بیشتر وقتا بخاطر همین اخلاقش مجبور شده...
-
کوچه
جمعه 24 خردادماه سال 1387 18:02
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد لبخند پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
حالا چرا؟
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 11:07
حالا چرا؟ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر این میخواستی حالا چرا؟ عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟ وه که با این...
-
زندگی افسانه نیست
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 13:55
زندگی عشق است افسانه نیست آنکه عشق راآفرید دیوانه نیست اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی ؟اجازه هست خیال کنم بازم می آی می بینمت ؟ با اون چشمای مهربون دوباره چشمک می زنی؟ طپش طپش با چشمکت غزل بگم برای تو؟با اتکا به عشق تو تو زندگی برم جلو؟ آه ای بالاترین سوگند من"ای نهال در گریه و...
-
دل
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 18:05
بالای سرت و نگاه کن..خدا هر کسی را بیشتر دوست داره سخت تر امتحان می کنه ولی هیچ وقت تنهاش نمی ذاره فقط کافی بهش اعتماد کنی سکوتم را شکستند دل دائم صبورم را شکستند به جرم پا به پای عشق رفتن پر و بال عبورم را شکستند مرا از خلوتم بیرون کشیدند چه بی پروا حضورم را شکستند تمنا در نگاهم موج می زد ولی رویای دورم را شکستند بی...
-
شکلات
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 19:30
با یه شکلات شروع شد .من یه شکلات گذاشتم توی دستش..اونم یه شکلات گذاشت توی دستم .من بچه بودم...اونم بچه بود .سرمو بالا کردم ..سرشو بالا کرد دید که منو میشناسه.خندیدم گفت: دوستیم؟ ...گفتم: دوست دوست گفت: تا کجا؟ !گفتم: دوستی که تا نداره !گفت :تا مرگ !!!خندیدم و گفتم: تا نداره !!!!گفت: باشه! تا پس از مرگ !گفتم: نه! تا...
-
حسرت
پنجشنبه 9 اسفندماه سال 1386 21:40
هر وقت تو زندگی به یه در بزرگ که یه قفل بزرگ روش بود رسیدی ، نترس و ناامید نشو چون اگه قرار بود در باز نشه جاش یه دیوار می ذاشتن هی فلانی.... می دانی؟... می گویند رسم زندگی چنین است!!!!!!! می آیند....... می مانند....... عادتت می دهند....... و می روند....... و تو در خود می مانی....... و تو تنها می مانی....... راستی...
-
شوق
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 13:17
××××××××× اولین قانون پرواز دل کندن از زمین است ××××××××× لذ ت گلی است که پژمرده می شود اما خاطره، عطری است که باقی می ماند ×××××××× پلی که بود بین ما ا گر چه بی صدا شکست محال عهد بسته را به غیر مرگ بشکنم ××××××××× شاید به هم باز رسیم : روزی که من بسان د ریایی خشکیده ام و تو، چون قایقی فرسوده به خاک مانده ای اما اکنون...
-
نقش پنهان
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 23:27
* شکسپیر * میگوید بدترین گناه این است که به کسی که تو را راستگو میپندارد دروغ بگوی ****** هیچ حرف دگری نیست که با تو بزنم. تو نمی فهمی اندوه مرا. چه بگویم به تو ای رفته ز دست. شدم از مستی چشمان تو مست. شده ام سنگ پرست. مرگ بر آنکه دلش را به دل سنگ تو بست ****** یک نصیحت * انگلیسی * : با تمام فقر هرگز محبت را گدایی نکن...
-
از یاد رفته
جمعه 28 دیماه سال 1386 00:18
****** زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ،چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم ****** ای که دور از من و یاد منی....با خبر باش که دنیای منی شادیت شادی من...غصه ات غصه ی من قلب من خانه تو...خانه ات قبله ی من ****** رویاهای...
-
شمع
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 23:06
****** من بودم و شب بود و شمع بود وغم شمع سوخت ؛ شب رفت ؛ من ماندم و غم ... ****** بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند بعضی ها وقتی گیر می کنند دوستت هستند بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند بعضی ها نیستند و ادای بودن در می آورند بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی...