******
زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ،چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم
******
ای که دور از من و یاد منی....با خبر باش که دنیای منی
شادیت شادی من...غصه ات غصه ی من
قلب من خانه تو...خانه ات قبله ی من
******
رویاهای کودکانه آموختم به چیزی که به من تعلق ندارد فکر نکنم اما ناگهان او همه ی فکرم شد .
******
اگر روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد
******
من از خدا خواستم، نغمه های عشق مرا به گوشت برساند تا لبخند مرا هرگز فراموش نکنی و ببینی که سایه ام به دنبالت است تا هرگز نپنداری تنهایی. ولی اکنون تو رفته ای ، من هم خواهم رفت فرق رفتن تو با من این است که من شاهد رفتن تو هستم
******
همیشه در بازی گرگم به هوا از گرگ شدن فرار می کردیم ولی اکنون نا خواسته در تمام بازی ها گرگیم بی آنکه از خودمان بترسیم
******
همیشه همینطور است.... یکی می ماند تا روزها و گریه را حساب کند یکی می رود تا در قلبت بماند تا ابد.... اشک هایت را پشت پایش بریزی رسم رویاها همین است..... که تنها بمانی با اندوه خویش روزها و گریه ها را به آسمان خالی ات سنجاق کنی باید باور کنی که بر نمی گردد.... که بگویی چقدر شب ها سر بی شام گذاشته ای تا بتوانی هر صبح با یک شاخه گل ارزان منتظرش بمانی.....
******
این جمله همیشه یادت باشه: زندگی گل سرخی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است
******
از یاد رفته
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خود ندانم چه خطائی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جائی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست
هر کجا می نگرم، باز هم اوست
که بچشمان ترم خیره شده
درد عشقست که با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چیره شده
گفتم از دیده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ باید که مرا دریابد
ورنه دردیست که مشکل برود
تا لب بر لب من م لغزد
می کشم آه که کاش این او بود
کاش این لب که مرا می بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود
می کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشش
شعر گفتم که ز دل بردارم
بار سنگین غم عشقش را
شعر خود جلوه ئی از رویش شد
با که گویم ستم عشقش را
مادر، این شانه ز مویم بردار
سرمه را پاک کن از چشمانم
بکن این پیرهنم را از تن
زندگی نیست بجز زندانم
تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار آیدم این زیبائی
بشکن این آینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خود آرائی
در ببندید و بگوئید که من
جز او از همه کس بگسستم
کس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گوئید که عاشق هستم
قاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسید که پیغام از کیست
گر از او نیست، بگوئید آن زن
دیرگاهیست، در این منزل نیست
******
فروغ فرخزاد
******
من بودم و شب بود و شمع بود وغم
شمع سوخت ؛ شب رفت ؛ من ماندم و غم ...
******
بعضی ها وقتی کاری داشته باشند دوستت هستند
بعضی ها وقتی گیر می کنند دوستت هستند
بعضی ها نیستند و وقتی هم هستند بهتر است نباشند
بعضی ها نیستند و ادای بودن در می آورند
بعضی ها در عین بودن هرگز نیستند
بعضی های دیگر هم به طور کلی هستند ولی آدم نیستند
آنهای دیگری هم که آدم هستند نیستند
******
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست
******
وقتی دلت گرفت بشین به اندازه تمام دلتنگیات گریه کن . برای اینکه کسی اشکاتو نبینه ماهی کوچیکی شو و به ته دریا برو . دیگه نه کسی صداتو می شنوه نه کسی اشکاتو می بینه . حالا فهمیدی چرا اب دریا شووره؟
******
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم بعد یکدفعه رهاش کنیم چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره . یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت
******
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم،تو نیز به من آموختی که چگونه دوستت بدارم اما به من نیاموختی چگونه فراموش کنم ؟؟؟؟
******
در عرض یک دقیقه می شه یک نفر رو خرد کرد... در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد
******
من نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی
******
دو نفر که همدیگر را خیلی دوست داشتند و یک لحظه نمی توانستند از هم جدا باشند، با خواندن یک جمله معـــروف از هــم جـــدا می شــوند تا یکدیگر رو امتحان کنند و هــر کــدام در انتظار دیگــری همدیگر را نمی بینند. چون هر دو به صورت اتفاقی و به جمله معروف ویلیام شکسپیر بر می خورند: « عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت، مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده »
******
عشقم را نثار تو کردم...اما نپذیرفتی. عشقم را به تو هدیه کردم آن را دور انداختی، زندگیم را وقف تو کردم اما در کنارم نماندی، کاش روزی آن را برگردانی!
******
******
******
می دونی بازی روزگار چیه؟؟ این که تو چشم بذاری من قایم شم . بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی
******
وقتی که صدای حادثه خوابید...........روی سنگ مزار من بنویسید...........جنگجویی که نجنگید اما شکست خورد
داستان شقایق، گلی عاشق
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته، به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود-اما-
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت
بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را
به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده،
که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید، شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز
دوایی نیست
و از این گل که جایی نیست
خودش هم تشنه بود اما!!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
و حالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
"بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل"
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
******
******
هرچی عشقه توی دنیا من میخواستم مال ما شه
اما تو هیچ وقت نذاشتی بین ما غصه نباشه
فکر میکردم با یه بوسه با تو هم خونه می مونم
نمی دونستم نمیشه اخه بی تو نمی تونم
گله میکنم من از تو از تو که خیلی بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت توکه هیچ وقت نمی فهمی
******
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری
******
انگار کودکان در زندگی غمی می بینن که آن را با گریه شروع می کنن
******
یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است عزیزم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است
******
نام تو، لهجه وپسوند تو را میبوسم ،
دست زیبای هنرمند تورا میبوسم ،
گر تماس لب من با لب تو شرعی نیست،
از همین فاصله لبخند تو را میبوسم.
******
کاش میشد بر جدایی خشم کرد شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد کاش میشد خانه ای از مهر ساخت مهربانی را در آن سرمشق کرد روی دلهایی حقیقی نقش کرد
******
ای کاش برای آخرین بار دستان تو را در دستم لمس می کردم ای کاش یک بار دیگر در چشمان همچون دریایت نگاه می کردم ای کاش برای آخرین بار حس تو را در مورد خود می دانستم ای کاش برای اولین بار سر روی شانه های پر مهرت می گذشتم ای کاش در کنارم می ماندی و مرا تنها نمی گذاشتی و ای کاش همان گونه که من تو را دوست داشتم تو هم مرا دوست داشتی
******
بدترین نوع فراغ زمانی هست که کسی رو که دوست داری در کنار خودت داشته باشی ولی بدونی هیچ وقت نمی تونی مالکش بشی
******
خیالت را از من مگیر که خیالت مهربانترین تصویرجهان است...
******
بهم گفتی دوستت دارم سرم رو پایین انداختم و گفتم نظر لطفته سرم رو بالا آوردی و تو چشمام نگاه کردی و گفتی نظر لطفم نیست نظر دلمه
******
هر فاصله ای می تواند به خوشبختی تبدیل شود و هر خوشبختی و سعادتی می تواند به فاصله تبدیل شود.
******
فریاد را همه می شنوند هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است
******
باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ولی باران نمی داند کهمن دریایی از دردم به ظاهر گر چه می خندم ولی اندر سکوتی تلخ می گریم
******
دنیا را بد ساخته اند... کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است . زندگی یعنی این
******
قانون پایستگی عشق: عشق بوجود می آید,ولی هرگز از بین نمی رود,بلکه از صورتی به صورتی دیگر و از اشخاصی به اشخاصی دیگر منتقل و تبدیل میشود
******
یکی بود یکی نبود اون که بود تو بودی اون که تو قلب تو نبود من بودم.یکی داشت یکی نداشت اون که داشت تو بودی اون که جز تو کسی رو نداشت من بودم.یکی خواست یکی نخواست اون که خواست تو بودی اون که نخواست از تو جدا بشه من بودم.یکی گفت یکی نگفت اون که گفت تو بودی اون که دوست دارم رو به هیچ کس جز تو نگفت من بودم.یکی رفت یکی نرفت اون که رفت تو بودی اون که جز تو دنبال هیچ کس نرفت من بودم.....................
******