گفتم ای ساده دل ساده فراموشش کن
تا کجا چشم بدین جاده فراموشش کن
دست بردار ار او خاطره بازی کافی ست
فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن
مردمان نگهش قله نشینند هنوز
دل که در دره نیفتاده فراموشش کن
گفتم این تکه غزل را بفرستم نزدش
دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن
به شما برنخورد پای غزل بود و شکست
اتفاقی است که افتاده فراموشش کن
مریم حیدرزاده
از کتاب (نامه هایی که پاره کردی)
************************
نقش پنهان
آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ئی
هیچ در عمق دو چشم خامشم
راز این دیوانگی را خوانده ئی
هیچ میدانی که من در قلب خویش
نقشی از عشق تو پنهان داشتم
هیچ میدانی کز این عشق نهان
آتشی سوزنده بر جان داشتم
گفته اند آن زن زنی دیوانه است
کز لبانش بوسه آسان میدهد
آری اما بوسه از لبهای تو
بر لبان مرده ام جان میدهد
هرگزم در سر نباشد فکر نام
این منم کاینسان ترا جویم بکام
خلوتی میخواهم و آغوش تو
خلوتی میخواهم و لبهای جام
فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر
ساغری از باده ی هستی دهم
بستری میخواهم از گلهای سرخ
تا در آن یکشب ترا مستی دهم
آه ای مردی که لبهای مرا
از شرار بوسه ها سوزانده ئی
این کتابی بی سرانجامست و تو
صفحه ی کوتاهی از آن خوانده ئی
فروغ فرخزاد
سلام...وب جالبی داری...ممنون میشم به من هم سر بزنی
سلام دوست عزیزم.
شعر بسیار خوب و عاشقی .
کاش جای آن سلطان غم های من می بودم
که همیشه در آغوشت شب تا سحر من بودم
وب جالبی داری... به من هم سری بزن
مرسی گلم منم لینکیدمت
سلام دوست جونم من بعد مدتها باز آپم زود زود بیا گلم[لبخند]
سلام وبلاگ خوب و قشنگی داری
موفق باشی
سلااااااام.........بابا دمت گرم الناز.....عاشق اینجا شدم......بازم میام گلم...مرسی....
سلام دوسته عزیزشعره قشنگی بودتبریک میگم
mer30 azizam