نظر یادتون نره ه ه ه ه ه ه ه ه ه
*******
برای آمدنت گل چیدم و برای رفتنت اشک ریختم ...چه باشکوه آمدی و چه بی خیال رفتی
******
ای دوست دلت همیشه زندان من است آتشکده عشق تو از آن من است آن روز که لحظه وداع من و توست آن شوم ترین لحظه پایان من است.
******
عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری ... دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری ... من سخاوت دیده ام دل را به هرکس می دهم ... شرم دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام
******
به بازار سیاه رفتم برای خریدن عشق ولی در ابتدای ورودم روی کاغذی خواندم در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند به قیمت نابودی پاک بازان
******
در شیرینی بوسه غرق بودیم که ناگهان شوری اشک رابر لبانم احساس کردم و فهمیدم که این بوسه ی جدایس
******
شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینجور نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبارست
******
سهراب گفتی:چشمها را باید شست......شستم ولی !......... گفتی: جور دیگر باید دید.......دیدم ولی !.............. گفتی زیر باران باید رفت........رفتم ولی !............. او نه چشمهای خیس و شسته ام را..نه نگاه دیگرم را...هیچ کدام را ندید !!!! فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: " دیوانه باران ندیده !! "
******
دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا به لای انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلالی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی را از من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر بی کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.
******
عشق کلید شهر قلب است به شرط آن که قفل دلت هرز نباشد که با هر کلیدی باز شود
******
کاش می دونستی دل تخته سیاه نیست وقتی که می آیی اسمت رو روی اون بنویسی و هروقت دلت خواست بری اسمت رو از روش پاک کنی
******
با هم اینجوری نبودیم اصلاً قرار نبود اینجوری باشیم قصه ما قصه عشق وعاشقی نبود اما... چقدر زیبا گفته اند :عشق یک حادثه است
******
گناه
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم بچشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش
در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لب هایم هوس ریخت
زاندوه دل دیوانه رستم
فرو خواندم بگوشش قصه عشق:
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود
< فروغ فرخزاد>
******
من این مطالب و از سایتهای مختلف برداشت میکنم گفتم که بعدا کسی دلخور نشه.
خیلی قشنگ بود . وبلاگتو گذاشتم تو لینکام
مرسی که سر زدی از اینکه گذاشتی توی لینکات هم ممنون
سلام
ممنون که به من سرزدی
از نظزت هم ممنون و همونطور که گفت یبه خاطر شما عکس هم گذاشتم
وبلاگت هم خیلی جالبه
موففق باشی
خداحافظ
سلام
واقعا شهرای فروغ فرخزاد زیباست واقعا می شه احساسات زیباشو درون شعراش دید.
با احترام یگانه
به نام آنکه پرستو آفرید و او را محکوم به عشق کرد
سلام زیبا بود موفق باشین
`*.¸[گل].*´
¸.•´¸.[گل]•*¨) ¸[گل].•*¨)
(* . * .. ** .. * . * . * . * . * .. ** ..
.`·.¸(¨`·.*.¸[گل].*´·´¨) * . * . * . * ...*. *
. * .*.. *`·.¸.·´* (¨`·.·´¨) * . * . * .
* .. *..(¨`·*.¸[گل].*´.·´¨). *`·.¸.·´* . * . * . *
..* ... *`·.¸.·´ * *. * . * . ** . *
* . * . * . . * . *.*. * . * . * .. * .*
¸.•´ (¸.•´ [گل].•´ ¸¸.•¨¯`•
`*.¸[گل].*´
¸.•´¸.[گل]•*¨) ¸[گل].•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ [گل].•´ ¸¸.•¨¯`•
زندگی باید کرد ! گاه با یک گل سرخ,گاه با یک دل تنگ, گاه باید رویید در پس این باران, گاه باید خندید بر غمی بی پایان.
شریف هستم رشته فیلم سازی و تئاتر به ما هم سری بزنید